معنی پشت هم انداز در فرهنگ فارسی عمید

دسیسه کار، حقه باز، حیله گر

معنی پشت هم انداز در لغت نامه دهخدا

گَربِز. محیل. مکار. فریبنده. حیله باز، مرتب کننده برگه ها و یادداشتهای کتاب لغتی بر ترتیب خاص

معنی پشت هم انداز در فرهنگ لغت هوشیار

دسیسه کار، حقه باز

معنی پشت هم انداز در فرهنگ واژه مترادف متضاد

چاخان، حیله گر، دروغگو، دوال باز، شارلاتان، کذاب، متضاد: صادق

معنی پشت هم انداز - جستجوی لغت در جدول جو

Q: معنی پشت هم انداز در فرهنگ لغت هوشیار

دسیسه کار، حقه باز

پشت هم انداز

تصویری از پشت هم انداز — تصویر پشت هم انداز

فرهنگ فارسی عمید

پشت هم انداز

لغت نامه دهخدا

پشت هم انداز

فرهنگ لغت هوشیار

پشت هم انداز

فرهنگ واژه مترادف متضاد

پشت هم اندازی

دسیسه کاری، حقه بازی، حیله گری، مکر، حیله

فرهنگ فارسی عمید

پشت هم اندازی کردن

حیله کردن، فریب دادن، کلک زدن، غدر کردن، فریفتن، گول زدن، دستان آوردن، حقّه زدن، نیرنگ ساختن، تنبل ساختن، نارو زدن، ترفند کردن، اورندیدن، مکر کردن، چپ رفتن، غدر داشتن، خدعه کردن، مکایدت کردن، غدر اندیشیدن، شید آوردن، سالوسی کردن، تبندیدن، گربه شانه کردن، کید آوردن

حیلِه کردن، فَریب دادن، کَلَک زدن، غَدر کَردَن، فَریفتَن، گول زَدَن، دَستان آوَردَن، حُقِّه زَدَن، نِیرَنگ ساختَن، تُنبُل ساختَن، نارُو زَدَن، تَرفَند کَردَن، اَورَندیدَن، مَکر کَردَن، چَپ رَفتَن، غَدر داشتَن، خُدعِه کَردَن، مُکایِدَت کَردَن، غَدر اَندیشیدَن، شَید آوَردَن، سالوسی کَردَن، تَبَندیدَن، گُربِه شانِه کَردَن، کَید آوَردَن

فرهنگ فارسی عمید

پشت هم اندازی

(پُ تِ هََ اَ)

تنظیم الفبائی فیش ها، در قمار، ورق ها را بحیله بر وفق نفع خود قرار دادن، حیلت و تزویر و دسیسه برای انجام کاری بنفع خویش. کلاغ و کبوتر جفت کردن.
- پشت هم اندازی کردن. رجوع به پشت هم انداختن شود

لغت نامه دهخدا

پشت هم اندازی

حقه بازی حیله گری تزویر، (قمار) ورقها را بحیله بروفق نفع خود قرار دادن، تنظیم الفبایی فیشها

فرهنگ لغت هوشیار

پشت هم اندازی کردن

تقلب کردن شیادی کردن

فرهنگ لغت هوشیار

پشت هم اندازی

((پُ تِ هَ. اَ))

حقه بازی، حیله گری

فرهنگ فارسی معین

معنی پشت هم انداز - جستجوی لغت در جدول جو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما